جدول جو
جدول جو

معنی خورش خانه - جستجوی لغت در جدول جو

خورش خانه
آشپزخانه، مطبخ، مطعم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

اتاقی که بازیگران و نوازندگان تئاتر برای تغییر لباس یا گریم به آنجا می رفتند، کنایه از بتخانه، بتکده
فرهنگ فارسی عمید
خانه ای که در آن پرده های کتان می آویختند و برای خنک شدن هوا آن ها را مرطوب می کردند، خانۀ تابستانی
فرهنگ فارسی عمید
(خوَ / خُ رِ نَ / نِ)
انبار غذا. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). مطبخ. آشپزخانه:
ز گنجور و دستور بستد کلید
خورشخانه و خمره های نبید.
فردوسی.
کلید خورش خانه پادشا
بدو داد دستور فرمانروا.
فردوسی.
خورش خانه پادشاه جهان
گرفت آن دو بیدار خرم نهان.
فردوسی.
خورشخانه در خان او داشتی
تن خویش مهمان او داشتی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ نَ / نِ)
آن جای از حمام های عمومی که در آن واجبی میکشند. واجبی خانه. (یادداشت مؤلف). رجوع به نوره کش خانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
محل زندگی خوک. جایی که خوک را در آن نگاهداری می کنند:
بیت المقدس است دل تو بنور دین
وه تا نه خوک خانه کند کافر فرنگ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ رِ شِ نَ / نِ)
سرکۀ انگوری. ادم البیت. ادام البیت. (آنندراج) (برهان قاطع). رجوع به نانخورش شود
لغت نامه دهخدا
نوره در فارسی اژه، نشان ستور، جادوگر: زن اژه خانه اژه آمیزه آهک و زرنیخ است که برای ستردن موی به کار میرود محلی در حمامها که مردم در آن نوره بکار برند: واجبی خانه
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در آن بتمرین های بدنی پردازند زورخانه: باز دو نرگس آن خوش نگه مستانه میکند ورزش بیداد به ورزشخانه. (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور خانه
تصویر زور خانه
جایی که در آن ورزشهای قدیمی کنند باشگاه ورزشهای باستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قور خانه
تصویر قور خانه
اسلحه خانه سلاح خانه زراد خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوش خانه
تصویر قوش خانه
باشخانه بازخانه
فرهنگ لغت هوشیار
خوش آواز
فرهنگ گویش مازندرانی